Web Analytics Made Easy - Statcounter

برای اسلامی کردن علوم و بازخوانی علم و فرهنگ اسلامی بر اساس نظریه تهذیب باید مبتنی بر بینش‌های اسلامی، با چهار شیوه‌ی«تصحیح، تکمیل، تهذیب و توجیه» به تغییر و تصرف در محتوای علوم بپردازیم

به گزارش خبرگزاری مهر،حجت الاسلام یوسف حسین نژاد، عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم، در مقاله ای به بررسی رویکرد تهذیبی در علوم موجود پرداخته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این مقاله در کتاب تحول در علوم انسانی که در سال ۱۳۸۹ در همایش تحول علوم انسانی رونمایی شد، به چاپ رسیده است. متن حاضر، که خلاصه ای از این مقالهاست.

مقدمه

بعضی از اندیشمندان بر این اعتقادند که آنچه نقیب العطاس در سال ۱۹۷۹ در مالزی و اسماعیل الفاروقی در سال ۱۹۸۱ تحت عنوان اسلامی گرداندن علوم انسانی مطرح کرده‌اند، با نظریه تهذیب علوم موجود توسط مؤسسه امام خمینی (ره) قم به یک معنا است؛ اما به نظر می‌رسد نظریه موسسه امام خمینی (ره) در «روش تحول» علوم انسانی و «هویت علم دینی» تفاوت های جدی با نظریه اسلامی گرداندن نقیب العطاس و اسماعیل الفاروقی دارد.

در اولین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حرکتی برای تهذیب علوم دانشگاهی و اسلامی کردن علوم در حوزه علمیه قم و در مدرسه حقانی آغاز شد و به صورت مرور بر کتابهای دانشگاهی در رشته‌های علوم انسانی و معین کردن نقاط افتراق یا تخالف آنها با مباحث و مطالب دینی و سپس حذف چنین مواردی ادامه یافت. حاصل کار به صورت جزوه‌هایی در آمد که مطالب آنها پیراسته از این موارد بود یا آن مطالب همراه با نقدی کوتاه و موردی مطرح شده بود. سپس همین فعالیت به صورت متشکل‌تر در بنیاد فرهنگی باقرالعلوم (علیه السلام) قم و در کتب علوم انسانی دانشگاهی (سمت) ادامه یافت و حاصل آن به صورت کتابهایی در حوزه‌های مختلف علوم انسانی منتشر شد. سرانجام، این دفتر، به صورت مستقل از سازمان سمت، تحت عنوان پژوهشکده حوزه و دانشگاه فعالیت خود را ادامه داد.

بی تردید موسسه در راه حق و در ادامه موسسه امام خمینی که تحت اشراف حضرت آیت الله مصباح یزدی اداره می‌شود، در موازات پژوهشکده حوزه و دانشگاه و به دنبال اسلامی کردن علوم انسانی و تربیت نیروهای متعهد و متخصص در این راستا بوده است و نیز حضور علمی استاد مصباح یزدی در حرکت مدرسه حقانی، بنیاد فرهنگی باقرالعلوم و پژوهشکده حوزه و دانشگاه بعنوان یکی از عناصر اصلی و خط دهنده غیر قابل انکار است.

یکی از شاگردان استاد مصباح یزدی، حجت الاسلام والمسلمین اکبر میرسپاه است که از مدرسه حقانی تا دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و در نهایت موسسه امام خمینی همفکر و همراه استاد بوده است و در پیگیری مسئله اسلامی کردن علوم پیشگام بوده و در این راه مداومت نموده است، به همین دلیل در این نوشته آقای میرسپاه بعنوان یکی از نظریه‌پردازان اصلی طرز تفکر موسسه امام خمینی تلقی شده و در بررسی نظریه رویکرد تهذیب علوم، نقطه تمرکز، بررسی نظریه ایشان است. هرچند در جایی که نظر ایشان در مسئله‌ای یافت نشد برای تکمیل بحث از نظرات دیگر اندیشمندان همفکر آقای میرسپاه استفاده می‌کنیم.

فصل اول ـ بررسی و توصیف دیدگاه تهذیب

اسناد کتبی زیادی درباره نظریه آقای میرسپاه توسط نگارنده یافت نشد و یافت نشدن به دلیل حضور شفاهی قوی و حضور کمرنگ ایشان در صحنه مقالات و کتب مربوط به علم دینی است. آنچه دست مایه اصلی برای نوشتن این مقاله شد، دو مصاحبه، یک نشست و یک مقاله از ایشان بود.

هدف از این نوشته تقریر نظریه ایشان و جبران ضعف حضور این نظریه در مکتوبات پیرامون علم دینی و طرح جدی نظریه‌ای است که هرچند در بین نظریات علم دینی ظاهراً کم سر و صدا است. اما «حضور عملی» آن در کارهای پژوهشی و تربیت پژوهشگران و اساتید و نوشتن صدها؛ بلکه هزاران کتاب و مقاله توسط پژوهشگران پژوهشکدة حوزه و دانشگاه و موسسه عظیم امام خمینی قم چشمگیر و خارق العاده بوده است. هرچند در پایان به نقد اجمالی این نظریه، در حد یک ارزیابی کلی و بررسی نقاط قوت و ضعف پرداخته خواهد شد.

۱) تاریخچه ورود علوم انسانی غرب

آقای میرسپاه دربارة مواجهه جامعه علمی ایران با علوم انسانی غرب چنین معتقدند که؛ مدتهای مدیدی گرایش غالب این بود که علم،علم است و تقسیم آن به اسلامی و غیر اسلامی معنا ندارد، تا اینکه در حدود ۲۰۰ سال پیش میرزا تقی‌خان امیرکبیر برای مشکل جهل و بی‌سوادی عموم مردم تصمیم گرفت یک اگاهی‌هایی برای مردم پدید آورد، وی تصور می‌کرد که ما از نظر علمی، کشور عقب مانده یا عقب نگهداشته شده‌ایم، باید از کشورهای پیشرفته علوم مورد نیاز را بیاموزیم. لذا ابتدا بعضی از افراد را برای تحصیل علوم جدید به خارج از کشور می‌فرستادند، اما بعدها به دلیل امکان استحاله دانشجویان در فرهنگ غربی، دارالفنون را در تهران تأسیس کردند که اساتید خارجی رسماً در آن به تدریس علوم جدید مشغول شدند. این علوم شامل، علوم پایه مانند فیزیک و شیمی و بعدها شاخه‌هایی از علوم انسانی مانند روان شناسی، اقتصاد و جامعه‌شناسی بود.

البته در این بحث ما کاری با سؤنیت و حسن نیت مسئولین این حرکت نداریم، قراین تاریخی نشان می‌دهد که در ظاهر خود امیرکبیر سؤنیتی نداشته است و قصدش از این حرکت، خدمتی به فرهنگ کشور ایران بوده است. اما، دربار و بین روشنفکران و روشنفکرنمایان آن روز، کسانی بودند که اغراض سویی داشتند و از این که این علوم باعث بی‌دینی مردم شود، خوشحال بودند. بعضی‌ها مانند تقی‌زاده صراحتاً می‌گفتند که اگر قرار است ما پیشرفت کنیم باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شویم.

پس از تأسیس دارالفنون و آموزش بعضی از جوانان کشورمان در آنجا و بالاخره ورود علوم انسانی غربی به فضای فرهنگی کشورمان، بتدریج سه گرایش نسبت به این علوم پیدا شد. بعضی معقتد شدند که اساساً این علوم مورد تأیید دین ما بوده و قرآن واحادیث نیز این علوم را تأیید می‌کند. بعضی دیگر بر این اعتقاد بودند که این حرفها بر ضد دین است و باید در مقابل آن بایستیم و عده‌ای سوم نیز بی‌تفاوت بوده و می‌گفتند نباید با این مسایل کاری داشته باشیم، هرکسی مسئول عمل خودش است.

هرچند سؤالهای خوبی در ذهن‌ها در آن زمان پیدا شد، اما با توجه به جو سیاسی دوران طاغوت این سؤالات و حرفها به فراموشی سپرده شد و زمینه‌ای فراهم شد که حوزه‌های علمیه (بعنوان نمادسنت) و مدارس جدید و دانشگاه‌ها (به عنوان نماد تجدد) هر کدام در لاک خود فرو رفته از یکدیگر فاصله گرفتند. دستهایی هم در کار بود تا این فاصله را تشدید نموده و برخورد این دو نهاد را نسبت به هم منفی نموده تا اندیشمندان دانشگاه به تخریب و تحقیر علمای دین بپردازند و این مسئله باعث خشم علماء نسبت به دانشگاه می‌شد.

این مسایل ادامه داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) فقیه و مجتهد جامع الشرایط، فیلسوف و عارف کامل و استاد اخلاق و ... به پیروزی رسید. پس از پیروزی انقلاب تصادم در دانشگاه‌ها شدت گرفت و گروه‌های مختلف در دانشگاه‌ها با یکدیگر درگیر شدند و کم کم این درگیری‌ها باعث بروز مسایلی شد که موجب تعطیلی دانشگاه گردید.

پس از تعطیلی دانشگاه‌ها این بحث بصورت جدی مطرح شد که ما با این علوم وارداتی غربی چه‌کنیم؟ چون انقلاب ما یک انقلاب اسلامی و با هویت فرهنگی بود. تعطیلی دانشگاه‌ها هم به قصد وقوع انقلاب فرهنگی بود، لذا به فرمان امام خمینی (ره) در ۲۳ خرداد ماه سال ۱۳۵۹ ستاد انقلاب فرهنگی، تشکیل شد. پس از تشکیل این ستاد خیلی سریع این سؤال پیش آمد که ستاد می‌خواهد چکار کند؟ بعضی‌ها در این ستاد معتقد شدند که می‌خواهیم علوم، اسلامی شود، اما عده‌ای هم مخالف با این کار بوده و می‌گفتند شما با این کار علم را به مسلخ می‌برید، علم اگر ایدئولوژیک شود ، دیگر علم نیست و علم با این کارها نابود می‌شود.

ستاد انقلاب فرهنگی که بعدها به شورای انقلاب فرهنگی تغییر نام داد، در آن زمان دارای ترکیب یکدستی نبود، بطوری که بعضی از اعضاء آن به اسلامی‌کردن‌علوم اعتقادی نداشتند، لذا کارها به کندی پیش می‌رفت تا اینکه در ملاقات اعضاء این شورا با حضرت امام (ره) حضرت امام به ایشان پیشنهاد دادند که برای رفع مشکلات خود به علماء حوزه مراجعه کنند. پس از مراجعه این شورا به جامعه مدرسین، قرار شد که کسی به عنوان رابطه شورا و حوزه علمیه باشد و بتواند حرفهای اصیل دینی را به دانشگاه منتقل کند. در همین راستا آیت الله مصباح بعنوان این رابط انتخاب شد که علاوه بر رأی ستاد و جامعه مدرسین به ایشان حضرت امام (ره) نیز یکسری پینشهادات و قیود آیت الله مصباح را امضاء کردند و کارها از سال ۱۳۶۱ تحت عنوان دفتر همکاری حوزه و دانشگاه شروع شد و بنده پی‌گیری این مباحث شدم.

۲) بررسی ماهیت علم

استاد میرسپاه در تبیین منظور از ماهیت علم مطالب متنوعی دارند که می‌توان به آنها چنین اشاره نمود: «در تهذیب علوم، منظورمان از علم، علم حصولی است نه علم حضوری علم حصولی نیز به حقیقی و اعتباری قابل تقسیم است که در این مبحث علوم اعتباری مانند صرف و نحو معانی و بیان که جزو علوم اعتباری‌اند، چون دلالتشان لفظیه وضعیه یا وضعیه لفظیه است، این دسته از علوم، خارج از این بحث بوده و ما تنها راجع به علوم حقیقی بحث می‌کنیم؛ یعنی علومی که وابسته به اعتبار معتبر نیستند و به لحاظ کردن یک شخص و به وضع یک واضع بستگی ندارد؛ بلکه حقایقی هستند که ما آنها را کشف می‌کنیم. البته علوم ارزشی و دستوری مانند اخلاق و حقوق هم دارای ریشه‌های حقیقی بوده و جزو علوم حقیقی هستند».

پس از تعیین موضع بحث در تقسیمات علم حصولی، باید توجه داشت که علم حصولی نیز دارای اصطلاحات مختلفی است که از نظر وسعت و ضیق شمول مفهومی، بسیار متفاوت است. بنابر وسیع‌ترین اصطلاح، حتی به یک قضیه علم اطلاق می‌شود و همین که یک قضیه مشتمل بر حکمی است و از ورای خود حکایت می‌کند، کافی است که بر آن علم اطلاق کنیم. حتی منطقیین یک صورت ذهنی مطابق با واقع؛ یعنی تصور را علم می‌دانند، در حالیکه تصور علم نیست و مد نظر ما صرف یک تک قضیه هم نیست. بلکه علم عبارت است از مجموعه‌ای از قضایایی که دارای محوری واحد (موضوع) است و با یکدیگر تناسب دارند و در نتیجه، یک منظومه معرفتی را تشکیل می‌دهند. بنابراین علم، هویت مجموعی دارد و باید آن را به صورت یک جریان نگریست.

همچنین آقای میرسپاه درباره روش علوم بر این نظرند که؛ البته هر علمی موضوع خاص داشته و با روش خاصی نیز تحصیل می‌شود و این روش تنها منحصر در روش حسی و تجربی نمی‌شود، این اصطلاحی بود که پوزیتیویستها مطرح کردند و براساس مبانی معرفت‌شناسانه هیچ وجه منطقی وجود ندارد که روش تحصیل علم را تنها به تجربه و حس منحصر کنیم. پوزیتیویستها با روشهای به ظاهر علمی و با اصطلاح سازی وارد مباحث شدند، اما اغراض فاسدی داشتند و مدعی شدند که هرچه غیر تجربی است، جهل و خرافات است، در حالیکه قسمت اعظم علوم ما با روشهای غیرتجربی حاصل می‌شود. بنابراین این منظومه معرفتی ممکن است با روش تجربی، روش تعقلی، روش شهودی و روش تعبدی (از طریق وحی) به دست آید.

۳) بررسی ماهیت دین

قبل از طرح مفهوم علم دینی، طبعاً باید به بررسی ماهیت دین از دیدگاه تهذیب بپردازیم؛ امروز در عرف و فرهنگی که در دنیا رایج است و خواه ناخواه فرهنگ ما را کما بیش تحت تأثیر قرار داده است، دین را امری می‌دانند که انسان به ماورای عالم ماده اعتقاداتی داشته باشد و برای یک چیزهایی، قداستی قایل شود و نوعی مناسکی برای انجام آن وظیفه‌ای که برای خودش معتقد است، انجام دهد. بهترین تعریفش این است که انسان به خدا اعتقاد داشته باشد و اینکه باید در مقابل او کرنش کند. کسی که چنین اعتقادی داشته باشد، دین دارد و اگر چنین نباشد، دین ندارد. البته دین معنی وسیعتری هم دارد؛ حتی انسان پرستی و بت پرستی را هم یک نوع دین تلقی می‌کنند و یا بودیسم را که اعتقاد به خدا در آن وجود ندارد، دین می‌دانند. این یک اصطلاح عام‌تری است؛ ولی ما باید مشخص کنیم منظورمان از دین، آن چیزی نیست که در بودیسم و دیگر ادیان باطل و جعلی مطرح است؛ دینی که ما می‌گوییم لااقل باید سه عنصر اصلی داشته باشد؛ بر اساس اصطلاح معروف، اعتقاد به خدای متعال، اعتقاد به قیامت و پاداش نیک و بد اعمال و اینکه رابطه‌ای بین خدا و خلق هست که راه را به او نشان می‌دهد.

براساس نظریه تهذیب؛ مصداق کامل دین هم دین اسلام است؛ یعنی دین اسلام چیزی است که تمام شئون فردی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی، قضایی و بین‌المللی انسان را در برمی‌گیرد و صبغه خاصی به آن می‌دهد؛ «صِبغَةَ الله و مَن اَحسَنُ مِنَ الله صِبّغة» رنگی به زندگی آدم می‌خورد و آن رنگ این است که انسان را با خدا ارتباط می‌دهد. دین حقیقی این است و بر همه چیز انسان هم اثر دارد، برخلاف آن چه رایج است که دین برای مسجد، حسینیه و معابد است و یک امر شخصی است که کسی می‌تواند بدان معتقد باشد یا نباشد، خیلی، چیز مهمی نیست، انسان می‌تواند امروز این دین را داشته باشد و فردا دین دیگری و پس فردا نیز دین جدیدی را انتخاب کند؛ یا سلیقه‌ای است؛ مانند رنگی که انسان آن را نمی‌پسندد و می‌تواند آن را تغییر دهد؛ اینها مسائل شخصی انسان است ... این طور نیست که دین فقط رابطه بین انسان و خدا و یا مربوط به اعتقادی دربارة آخرت باشد. دین جدی‌ترین مسئله در زندگی است.

براساس عقیده تهذیب، علم، معرفت مطابق با واقع و چیزی است که کشف حقیقت می‌کند و دین هم این رنگی است که به زندگی انسان زده می‌شود و ارزش دیگری بدان می‌بخشد، یعنی تمام شئون زندگی انسان، حتی خوراک، استراحت و لذت‌های زندگی‌اش را با خدا مرتبط می‌سازد. به عبارت دیگر دین اسلام مجموعة باورها و ارزشها و رفتارهایی است که انسان را به کمال می‌رساند. مصداق کمال نهایی در فرهنگ اسلامی، تقرب به خداست. پس مجموعة باورها و ارزشها و رفتارهایی که انسان را به سوی خدا و کمال نهایی و سعادت ابدی رهبری می‌کند، نام دین را بر آن می‌نهیم. آنچه خداوند از بندگانش خواسته و مقتضای ارادة تشریعی الهی قرار گرفته، دین نام دارد. خدا اراده فرموده که بندگانش موحد باشند، پس اعتقادبه توحید از دین است. نیز خداوند اراده فرموده بندگانش معتقد به معاد باشند، پس اعتقاد به معاد جزء دین است، همچنین اعتقاد به ارزشها، رفتارهای فردی و اجتماعی و همه آنچه به گونه‌ای در کمال انسان به صورت مثبت دخالت دارد، جزء دین است.

۴) امکان اسلامی کردن علوم

استاد میرسپاه برای اثبات امکان تولید علم دینی بر این نظرند که؛ معمولاً منظومه‌های معرفتی راکد و ثابت نیستند؛ چون به جهت رفع نیازهایی پدید می‌آیند، بعد مورد تدریس و تدقیق قرار می‌گیرند و در ضمن تحقیق محققین و تدریس مدرسین، فصلها و مسایلی به آن افزوده می‌شود و گاه یک سری مسایل از آن کاسته می‌شود، لذا می‌گوییم علم همانند آب جاری است نه راکد.

بعضی‌ها سادگی می‌کردند و می‌گفتند علم، علم است، مسلمان و نا مسلمان و اسلامی و غیراسلامی ندارد، دو ضربدر دو می‌شود؛ چهار و من چه مسلمان باشم یا نباشم نسبت به این قضیه علمی تفاوتی ندارد. یا گفته می‌شود که علم کاری به عالم ندارد، و به این تعبیر علی (ع) متمسک می‌شدند که «اُنظُر اِلی ما قالَ و لا تَنظُر الی مَن قال» و نتیجه می‌گیرند که شما از محتوا استفاده کنید ولو گوینده کافر باشد، لذا توصیه می‌کنند که شما علم و هدایت را دریافت کنید؛ ولو از اهل ضلال. واقعیت این است که این عده بعضی از روایات را دیده و بعضی دیگر را ندیده‌اند.

واقعیت این است که هیچ «علم حصولی» نمی‌تواند مطلوب و هدف بالذات باشد؛ یعنی نمی‌شود گفت ما این علم را می‌آموزیم؛ صرفاً برای اینکه بیاموزیم. هرگز اینگونه نیست، آن «برای» و هدف، مسلماً چیز دیگری است. اینکه گفته می‌شود علم آموزی برای علم است، این یک دروغ بزرگ است، انسانها همیشه علم را برای اهدافی می‌آموزند، بینش انسانها در تعیین اهداف اثر دارد و این اهداف معلوم می‌سازد که علم برای چه آموخته شود.

۵) معنای اسلامی کردن علوم

استاد میرسپاه اسلامی کردن علوم را چنین توصیف می‌کنند؛ تعبیر اسلامی برای چیزی به کار می‌رود که انتسابی به اسلام دارد و به تعبیر دیگر به گونه‌ای با اسلام تماس دارد. در نسبت، ادنی مناسبت کافی است؛ علم اگر یک نسبت مختصری با دین داشته باشد، کافی است بگوییم علم دینی. حال وقتی منظومة معرفتی را اسلامی می‌شماریم، نفس این تعبیر چندان مئونه‌ای لازم ندارد، همین که مطرح کنندگان آن مسلمان باشند، مجوز تعبیر حاصل است یا همین که مطالب آن مورد پذیرش اسلام باشد یا محتوایش موید مطالبی از اسلام باشد و امثال اینها که ادنی مناسبت را تأمین کند، این توصیف اشکالی ندارد. بنابراین کسانی که از صرف توصیف یک علم به اسلامی بر آشفته می‌شوند و می‌پندارند که این توصیف مؤنه بسیاری می‌خواهد بر صواب نیستند، هرچند ما در این مسئله نمی‌خواهیم به ادنی مناسبت اکتفا کنیم.

از ابتدایی که کار اسلامی‌کردن علوم در دفتر همکاری حوزه و دانشگاه شروع شد، این بحث مطرح شد که معنای اسلامی‌کردن علوم چیست؟ آیا می‌توان علم را به صفت «اسلامی» موصوف کرد؟ بعضی‌ها گفتند شاید اسلامی‌کردن‌عالمان و مسلمان شدن آنها منظور باشد. وقتی ما در پاسخ می‌گفتیم خیر، منظور، اسلامی‌کردن خود علم است. بعد بعضی‌ها با تمسخر می‌گفتند که شما می‌خواهید فرضاً روان شناسی را جلوی خود گذاشته و به او بگویید؛ بگو اشهدان لا اله الا الله و ...

البته منظور ما از اسلامی‌کردن‌علوم، «بومی‌سازی» علم هم نیست؛ در بومی‌سازی یک نوع نسبیت‌گرایی دیده می‌شود که ما آن را قبول نداریم، ما معتقدیم که علم باید جهانی باشد نه بومی. معنا ندارد که قواعد کلی‌ای که نتیجه تحقیقات علمی است؛ فقط مربوط به ایران یا مسلمانان باشد، اگر حقیقتی هست، مربوط به همه است. بنابراین ما به دنبال اسلامی‌سازی «علم» هستیم که این اسلامی‌سازی با جهانی بودن علم هم منافاتی ندارد.

۶) شیوه اسلامی کردن علوم

اصلی‌ترین قسمت نظریه تهذیب علوم، روش شناسی این نظریه درباره تولید علوم اسلامی است که آقای میرسپاه در این‌باره می‌نویسد: چنانچه کسی از چگونگی‌اسلامی‌شدن علوم سؤال کند، در جواب می‌گوییم، ما اسلام را حق می‌دانیم و معتقدیم که این دین به انسانها یک بینش‌هایی می‌دهد و ما این بینشها را حق می‌دانیم و بر اساس آن به محتوای علوم نگریسته و آن را تغییر می‌دهیم، چگونه ممکن است اندیشه‌مندی هرچه را غیر از خداست، نیازمند به خداوند بلکه عین نیاز به او ببیند (فاطر، آیه ۱۵، صافات آیه ۹۶، زمر، آیه ۶۳) و نظام جهان را حکیمانه و عادلانه ببیند (الرحمن، آیه ۷، نساء آیه ۴۰، کهف آیه ۴۹) انسان را اولاً دارای فطرت مشترک بداند و ثانیاً این فطرت را الهی بشمارد (روم، آیه ۳۰) و هدف از آفرینش انسان را عبادت حق و قرب به او بداند (ذاریات، آیه ۵۶، بینه، آیه ۵، تغابن، آیه ۱۱) و جهاد در راه او را موجب راهیابی‌های عظیم به شمار آورد (عنکبوت، آیه ۶۹) ایمان و تقوا را جالب و جاذب برکات آسمانی و زمینی محسوب کند (اعراف، آیه ۹۶) و برطرف شدن تزلزل را در یاری خدا بداند (محمد، آیه ۷) و هیچ آفریده‌ای را بر قدرت نبیند (آل عمران، آیه ۱۶۰) در عین حال تحقیقات او «منظومه‌ای معرفتی» باشد که تفاوت چشمگیر و غیر قابل اغماضی با منظومة معرفتی اندیشه‌مندی که چنین بینشهایی ندارد، نداشته باشد؟

هرگاه یک پژوهشگر بر اساس بینش‌اسلامی، منظومه معرفتی علوم مختلف را بررسی کند، ممکن است یکی از تصرفات ذیل را انجام دهد:

یک ـ تصحیح؛گاهی به نظر می‌رسد قضایایی که در یک علم بیان شده می‌بایست براساس بینش اسلامی، یک قیدی به آن اضافه شود که اگر این قید اضافه شود، آن مطلب صحیح بوده و اگر اضافه نشود؛ آن مطلب غلط می‌شود این روش را «برخورد تصحیحی» می‌نامیم.

دو ـ تهذیب؛ در بعضی اوقات یک قضایا و آموزه‌هایی در یک علم یافت می‌شود که ما براساس بینش اسلامی با کل آن مخالفیم؛ یعنی بگونه‌ای است که با اضافه کردن قید یا قیودی نمی‌توان آن را پذیرفت؛ در این صورت اصل آن آموزه را باطل دانسته و آن را حذف می‌کنیم. این روش را «برخورد تهذیبی» می‌نامیم؛ یعنی ما علم را از وجود این گزاره‌ها پاک می‌کنیم.

سه ـ تکمیل؛گاهی براساس کتاب و سنت و بینش‌های اسلامی، مطالبی را به یک علم می‌افزائیم، این اضافه کردن غیر از قید زدن و تهذیب است، این روش را «برخورد تکمیلی» می‌نامیم.

چهار ـ توجیه؛ گاهی براساس معارف اسلامی، سیر و سلوک علم توجیه می‌شود؛ یعنی همانگونه که قبلا گفته‌ایم؛ همیشه علم حصولی برای رسیدن به اهدافی تولید شده و آموخته می‌شود، معارف اسلامی در تعیین هدف دستیابی به علم و آموزش آن تأثیر می‌گذارد، این روش را «برخورد توجیهی» می‌نامیم.

به عبارت دیگر هر علمی یک نوع سیر و سلوک است، چنان که ملاصدرا نیز اسم کتاب فلسفی خود را اسفارالاربعه یعنی سفرهای چهارگانه می‌گذارد، بدون شک هر سیر و سلوکی، جهتی دارد. زمانی که ما بخواهیم با معارف اسلامی به این سیر و سلوک جهت بدهیم، این را برخورد توجیهی می‌نامیم.

چون هدف غایی همه مسلمانان قرب به خداست، این هدف باید در همه علوم مد نظر قرار گیرد. البته این قرب به خدا یک هدف‌نهایی است که در همه جا حضور دارد؛ یعنی اهداف متوسط واهداف خرد و مشخص متناسب با قرب الهی در هر علم وجود دارد تا جایی که آن اهداف مشخص در ارتباط با علومی مانند جامعه‌شناسی، اقتصاد و روان شناسی و دیگر علوم‌ انسانی طرح می‌گردد. عده‌ای که دربارة معارف اسلامی و حتی اصل وجود خدا شک دارند، وقتی این حرفها را می‌شنوند، مسخره می‌کنند و فرضا می‌گویند؛ آیا شما جامعه‌شناسی می‌خوانید تا قرب به خدا پیدا کنید؟ !

این برخورد توجیهی، برخورد مهمی است، یک جامعه‌شناس منتقد بنام سی رایت میلز انتقاد می‌کرد و می‌گفت چرا جامعه‌شناسی اینگونه جهت‌دهی شده است که جامعه‌شناسان این همه روی مسئله ادبیات کودکان وقت صرف می‌کنند، به جهت این‌که مرفهین برای بچه‌های خود به آن نیاز دارند، اما سوء استفاده از کودکان در کارهای سخت در دنیا، آن هم ظالمانه به صورتی که در یک وضعیت بهداشتی بد، بسیاری از آنها جان می‌سپارند، مورد غفلت مطالعات جامعه‌شناسان قرار گرفته است. ایشان معتقد بودند که این گونه کار کردن بسیار ظالمانه است، وجدان کجا رفته است؟ انسانیت کجا رفته است؟!

غربی‌ها کوشش زیادی دارند که برخورد توجیهی انجام نگیرد تا بتوانند از نخبگان علمی در جهتی که خودشان می‌خواهند استفاده کنند. غربی‌ها القاء می‌کنند که علم آموزی صرفاً برای دانشمندشدن است، در حالی که درعمل اینگونه نیست و آنها برای حرکتهای علمی خود مقاصدی دارند.

اگر علمی (منظومه معرفتی‌ای) چهار تحول و تغییر پیش گفته (تصحیح، تهذیب، تکمیل و توجیه) در آن رخ دهد، رنگ، بو و طعمی پیدا می‌کند که نامش را اسلامی می‌گذاریم. جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، علوم تربیتی، اقتصاد و حتی فیزیک و شیمی بر این اساس قابل تغییر است.

این بحث، یک بحث معرفت شناختی است، پس در برابر آن نفیاً و اثباتاً باید از این دیدگاه، موضع گرفت. بنابراین نمی‌توان از خود عالمان علوم، این بحث را پی‌جست، مثلاً نباید از یک جامعه شناس، سؤال شود که آیا شما درسی به نام جامعه‌شناسی‌اسلامی خوانده‌اید؛ زیرا جامعه‌شناسی‌اسلامی، یک شاخه از شاخه‌های جامعه‌شناسی در عرض جامعه‌شناسی شهری، روستایی و ... نیست؛ بلکه این تقسیمی است که در ارتباط با معرفت جامعه شناختی مطرح است نه در ارتباط با شعبه‌های جامعه‌شناسی.

البته مطالعه گزاره‌های علوم و تصحیح، تهذیب، تکمیل یا توجیه آنها به معنای بررسی سرشاخه‌های علوم و بی‌توجهی به زیربناها نیست. بلکه توجه به این گزاره‌ها به جهت «مدیریت بهره‌وری» و استفاده بهینه از محتوای علمی علوم موجود است، برای مدیریت بهره‌وری نباید کارهای موازی و کارهای تکراری انجام شود. آنچه را که عالمان علوم مختلف ـ ولو کفار ولو افرادی که مسلمانند اما غیر از ما هستند ـ بدست آورده‌اند، سر تا پا غلط نیست. بفرمایش علی (ع): یؤخذ مِن هذا ضِعثٌ و مِنُ هذا ضِغثٌ فَیمز جان ؛ یعنی آنها حق و باطل را با هم ممزوج می‌کنند و به همین جهت از یک مقبولیتی برخوردار می‌شوند.

اگر حرف دانشمندان غربی سر تا پا غلط بود، نمی‌توانستند یک عده شاگردهای باهوش را جذب خودشان کنند. ما نباید بصورت ناخوداگاه و با نحوه برخوردمان، مغز آنها را کچ تلقی کنیم. بعضی از این اندیشمندان جزو نفرات اول کنکور بودند، مسئله دیگر اینکه همه این افراد، سیاسی و مغرض نیستند.

مثلاً یک دانشجو می‌گفت من وقتی حرفهای پارسونز را نگاه کردم، شیفته پارسونز شدم، آیا این شیفتگی معنایش این است که سر تاپای حرف پارسونز غلط است و این جوان هم بی‌استعداد و بی توجه است؛ اما متاسفانه جذب شده است!! ما این معنا را قبول نداریم؛ می‌گوییم پاسونز هم وجهی از حقیقت را دیده است؛ ما هم مخالف شیفتگی هستیم و هم با غیر اصول گرایی مخالفیم.

اصول‌گرایی صحیح‌ترین نوع برخورد در این مسئله است، توجه به زیربناها و توجه به تحول در روش برای تحول در گزاره‌ها یک امر طبیعی و لازم است، فیلسوفانی مانند آیت الله مصباح هیچ‌گاه بی‌توجه به زیربناها و روشها نبوده‌اند و هیچ‌گاه قصد ما از تحول در علوم انسانی، تغییر سرشاخه‌ها و گزاره‌های تنها نیست. فرضاً ما در تعریف جامعه‌شناسی، به تعاریف جامعه‌شناسان پوزیتیویسم بسنده نکردیم؛ بلکه با دسته‌بندی آن تعاریف و ملاحظه مابه‌الاختلاف و مابه‌الاشتراک آنها و بررسی بینش‌های خود، تعریف جدیدی ارایه دادیم.

به عبارت علمی‌تر، علمی که هویت مجموعی دارد و منظومه‌ای معرفتی است و به صورت یک جریان می‌باشد، چنین چیزی هرگز نمی‌تواند صرفاً مجموعه‌ای از بدیهیات باشد. این علوم مبادی و مسائلی دارند که قطعاً مسایل آن بدیهی نیستند، البته مبادی علوم به دو بخش تصوری و تصدیقی تقسیم می‌شوند که دراین بحث تنها مبادی تصدیقی مورد بحث است.

حال برای بررسی نحوه تغییر مبادی تصدیقی علوم باید به طبقه بندی علوم توجه شود. در طبقه بندی علوم، برخی علوم، پایه محسوب می‌شوند، منظور از علوم پایه در اینجا، علومی هستند که خود بر علمی تکیه ندارند، بلکه علوم دیگر به گونه‌ای بر آنها متکی‌اند؛ مانند منطق، شناخت‌شناسی و فلسفه. علوم دیگری نیز هستند که در همان حال که ممکن است پایه‌ای برای برخی دیگر باشند، خود بر پایة علوم دیگر استوارند؛ مثل فیزیک، شیمی و زیست شناسی، مبادی تصدیقیه علوم پایه، بدیهی است و اگر چنین نباشد ترکیبی از بدیهیات (اصول متعارفه) و اصول موضوعه است، اما مبادی تصدیقیه دیگر علوم سرتاپا بدیهی نیست. این سخن، لوازمی دارد:

اولاً: هیچ علمی همة وجوه و اجزایش بدیهی نیست، از این رو، هر علمی را باید از طریق تحصیل، واجد شد و در مورد هیچ علمی به جهتی که ذکر شد؛ اشکال تحصیل حاصل مطرح نمی‌شود. حال که چنین است؛ می‌گوییم: تحصیل علم، یک سلوک است؛ سلوک حقیقی با قوای ادراکی در ذهن، سلوک هم یک نوع عمل است. عمل نیز پیوسته مسبوق به انگیزه است و انگیزه به بینش‌های بنیادی وابسته است. پس با تحول بینش‌های بنیادی، انگیزه‌ها متحول می‌شوند و با تحول انگیزه‌ها، نحوة سلوک متحول می‌شود و با تحول نحوة سلوک، نحوه تحصیل علم تغییر می‌کند. به همین دلیل، رو آوردن به یک علم یا رشد بخش‌های مختلف یک علم، با اختلاف بینش‌های بنیادی متفاوت می‌شود. این حقیقتی است که با توجه به تاریخ علوم و جغرافیای پیدایش و بالندگی آنها، به خوبی قابل فهم است.

ثانیاً: هیچ علمی نیست که در طبقه‌بندی علوم، بیرون از طبقات قرار داشته باشد؛ یا در طبقات فوقانی قرار دارد یا در طبقات زیرین. اگر در طبقات فوقانی باشد، قطعاً ابتنای منطقی و معرفت شناختی بر طبقات زیرین دارد. بنابراین هر مکتبی در طبقات زیرین شکل گیرد یا انتخاب شود، در طبقات فوقانی تأثیر گذاشته و آنها را در حال و هوای خود نگه خواهد داشت.

البته علوم پایه ـ هر چند در طبقه زیرین هستند ـ نیز به گونه‌ای متأثر از علوم بعد از خود هستند، بی‌آنکه چنین تأثیری مستلزم دور باشد. البته نحوه تأثیر می‌تواند به گونه‌های مخلتفی باشد.

بنابراین هیچ اشکالی ندارد که حتی علوم پایه مثل منطق یا فلسفه تقسیم به اسلامی و غیراسلامی می‌شوند در حالی که از نظر طبقه بندی منطق و فلسفه، قبل از معارف دینی قرار می‌گیرند.

بنابراین در این تأثیر و تأثر، قبول جواز تقسیم علوم فوقانی به اسلامی و غیراسلامی، امر مشکلی نیست. چرا که طبقات فوقانی بر طبقات زیرین ابتنای منطقی و معرفت شناختی دارند.

لذا هر مکتبی در طبقات زیرین شکل گیرد یا انتخاب شود در علوم فوقانی تأثیر گذاشته و آنها را در حال و هوای خود نگه خواهد داشت. به عبارت دیگر در علوم فوقانی دو تغییر حتمی است:

الف ـ اصول موضوعه‌ای که از آنها برای اثبات مسایل علم سود می‌بریم، تغییر خواهند کرد. یعنی هیچگاه کسی که دیالکتیکی با مسایل برخورد می‌کند و کسی که پراگماتیستی یا اگزیستانسیالیستی و یا بر طبق منطق کلاسیک برخورد می‌کند، هرگز از یک نوع اصول موضوعه استفاده نخواهند کرد.

ب ـ نحوه نگرش به پدیده‌ها و امور متفاوت خواهد بود. اینکه به آنها با این پیش فرض بنگریم که حکیمانه تنظیم شده‌اند و هویت «از اویی و به سوی اویی» دارند با موقعی که چنین پیش فرضی نداشته باشیم، به یک صورت نخواهد بود.

جمع بندی

منبع: مهر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۰۱۴۰۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

انتخابات مهم‌ترین نماد مردم‌سالاری دینی است

رضا رحیم‌پور در گفت‌وگو با خبرنگار مهر با اشاره به اینکه جمهوری به این معنی است که حکومت دارای پشتوانه مردمی بوده و مراجعه به آرای مردم در این نظام وجود دارد، افزود: لازمه تقویت نظام جمهوری این است که مردم بیش از پیش در صحنه‌های مختلف حضور داشته باشند و این بدان معنی است که مردم به سرنوشت خود اهمیت داده و حاکمیت نیز این زمینه را برای آحاد مردم در راستای تعیین سرنوشت خود فراهم کند.

رحیم‌پور با تاکید بر اینکه یکی از المان‌های مهم مشارکت مردم یا به عبارتی مردم‌سالاری و دموکراسی، بحث انتخابات است، اظهار کرد: این موضوع از این جهت حائز اهمیت است که در عرصه انتخابات مردم به جمهوریت معنی بخشیده و خود را در سرنوشت‌شان دخیل دانسته و در این عرصه به طور غیرمستقیم در تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها مشارکت می‌کنند.

وی با بیان اینکه بی‌تردید در همه جوامعی که ساختار جمهوریت دارند، نمی‌توان به همه آحاد مردم به دلیل وجود محدودیت، مسؤولیتی سپرد، ادامه داد: راهکار منطقی مشارکت و دخالت مردم در بحث حکمرانی و قانون‌گذاری، بحث انتخابات است. مردم در انتخابات از جانب خودشان نمایندگانی انتخاب کرده و به آن‌ها در بحث مقررات، قواعد اجتماعی و همه معاهدات بین‌المللی وکالت می‌دهند تا از جانب آن‌ها نمایندگی کنند.

دبیر حزب موتلفه اسلامی استان زنجان با یادآوری اینکه با توجه به اهمیت انتخابات، همه آحاد مردم باید این تکلیف را بر خود بدانند که از این حق قانونی خود استفاده کنند، تصریح کرد: حضور نیافتن در این عرصه و بی‌تفاوت بودن به این موضوع مهم، در درجه اول ظلم به خود است و در ثانی حقوق شهروندی را زیر پا می‌گذاریم.

رحیم‌پور، بالاترین ارزش جمهوریت نظام کشور را برخورداری از پشتوانه اسلامی آن دانست و خاطرنشان کرد: این بدان معنی است که علاوه بر آرای مردم و مردم‌سالاری، بحث اسلامیت و مشروعیت این نظام مطرح است.

وی با یادآوری اینکه شاکله نظام این است که با کمک خود مردم به سمت گفتمان‌های انقلاب که همان عدالت به عنوان مهم‌ترین پایه و اساس نظام است، حرکت کند، عنوان کرد: در این راه همه مردم باید مشارکت داشته باشند که یکی از راه‌های مشارکت مردم این است که نمایندگان را به خوبی انتخاب کنند.

دبیر حزب موتلفه اسلامی استان زنجان با یادآوری اینکه در آستانه دور دوم دوازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی قرار داریم، اضافه کرد: دور اول این انتخابات در اسفندماه سال گذشته و باوجود همه ترفندها و توطئه‌های دشمنان، با شکوه هر چه تمام‌تر برگزار شد، لذا برای تکمیل این مشارکت در استان زنجان مردم باید در دو حوزه انتخابیه زنجان و طارم و خدابنده دوباره پای کار بیایند تا دور دوم نیز همانند دور اول باشکوه برگزار شود.

رحیم‌پور با تاکید بر اینکه نماینده اصلح از دو جنبه خصوصیات فردی و از جنبه تخصص فرد حائز اهمیت است، متذکر شد: نماینده مجلس باید سلامت نفس داشته و آلوده به برخی مسائل از جمله مباحث اقتصادی نباشد. همچنین نماینده باید حائز تعهدات فردی و اخلاقی باشد.

وی یادآور شد: علاوه بر این، نماینده باید تخصص لازم را برای ورود به مجلس که کرسی بسیار حساسی است، عهده‌دار خواهد بود؛ چرا که ساختار دو قوه قضائیه و مجریه از قوه مقننه استخراج می‌شود و به تعبیر امام راحل این قوه در رأس امور قرار دارد.

کد خبر 6094873

دیگر خبرها

  • انتخابات مهم‌ترین نماد مردم‌سالاری دینی است
  • کشف لوازم آرایشی و بهداشتی غیر مجاز در کاشان
  • کشف و ضبط ۱۲۰۰ قلم لوازم آرایشی و بهداشتی غیرمجاز در کاشان
  • رویکرد مجموعه مدیریتی قم حمایت تولیدکنندگان و تسهیل سرمایه گذاری
  • دولت از فعالان بازار لوازم خانگی انتظار معجزه دارد
  • پایانه صادرات آبزی پروری مازندران هنوز کامل نشده است
  • نیروی انسانی زمانی موفق است که رویکرد الهی، دینی و تفکر توحیدی داشته باشد
  • استقبال وزیر تانزانیایی از انتقال دانش فنی ساخت لوازم خانگی ایرانی
  • راهنمای جامع برای تهیه قطعات ماشین لباسشویی
  • راه‌های تشخیص کالای تقلبی از اصلی در بازار لوازم یدکی خودرو | علامت استاندارد تقلبی یا اصل؟